دختر بی همتای من

بدون عنوان

  سلام ستاره کوچولوی من امروز 24 روزه شدی.دیگه حسابی جون گرفتی امروز برای اولین بار شستمت و  لباست رو عوض کردم خیلی دوست دارم تو سایت عکسات رو بزارم اما متاسفانه ساین مشکل داره.   تو دیکه عین فرشته ها شدی .من و بابایی و مامانی از دیدنت سیر نمیشیم. ...
13 آبان 1391

بنیتای من

  بنیتای من تو امروز 31 روزه شدی.ما هم برات جشن یک ماهگی گرفتیم.مامان دیگه ماشالله حسابی جون گرفتی آقای دکتر حسابی از رشدت راضی بود دیگه ماشالله 4.400 شدی.       فقط تازگیها  زیاد بالا میاری و حسابی ما رو میترسونی البته آقای دکتر گفت موردی نیست و تو نوزادان طبیعیه .اما من هنوز نگرانتم که نکنه وزنت بیاد  ÷ایین.                 ...
13 آبان 1391

بنیتای من

بنیتای من تو امروز 13 روزه شدی.   من و بابایی شنبه رفتیم تهران و شناسنامه تو رو گرفتیم مبارکت باشه مامانی .بعدش رفتیم مطب دکتر  مظاهری که بخیهام رو چک کن خدا رو شکر  همه چی خوب بود دکتر کلی به خاطر گلی که مامانی طرحش  رو داده بود  تشکر کرد.بعدم رفتیم برای دایی محسن بلیط گرفتیم خدا رو شکر بلیط قیمت  مناسب ÷یدا  کردیم  و دایی داره فردا میاد حسابی دلش میخواد تو رو ببینه کلی  تعریفت رو شنیده و دلش برات یک ذره  شده.مامانم امروز رفت سر کار و تو  ÷یش مامانی موندی عسلکم دلم برات یک ذره شده بود فقط عکس ...
30 مهر 1391

قند مامان

قند مامان تو م  اروز 18 روزه شدی. امروز خاله مرضیه لطف کرد برامون از دکتر طارمیان وقت گرفت .ما هم ساعت 4 رفتیم مطب و بالاخره ساعت 5 رفتیم ذاخل.آقای دکتر با تبحر لازم از تمام جهات تو رو چک کرد و   گفت داشتن یک بچه سالم مثل تو نعمت هست.یک خبر خوب هم داد که به شیرین عسلمون اجازه بدیم هر   موقعه و هر چقدر دلش میخواد بخوره ماندیگه با خوردنت حال کن مامان هیجی بهت نمیگه. ...
30 مهر 1391

شوق زندگی

سلام عسل مامان. مامانی با حضورت یک شور خاصی تو ی هر دو خانواده برقرار کردی.همه عاشقانه دوست دارن.امروز تو 17  روزه شدی . دایی محسنم از مالزی به خاطر تو آمده و حسابی قربون صدقت میره .   تو هم عسل خانم ماشالله بزرگتر شدی وبیشتر بیدار میمونی و حالا ما میتونیم چشمهای خوشگلت رو بیشتر  ببینیم.گونه های خوشگلتم ل÷ولو شده و خوشگلیتو دو برابر کرده . من دیروز قطره آ+د رو شروع کردم اما  حسابی اذیت شدی    و فکر کنم باید به جای اون بهت مولتی ویتامین بدم.   مامان تو دیگه وروجگ شدی دست و ÷ات رو حسابی تکون میدی انگار داری باز...
28 مهر 1391

بنیتای من

عشق مامان تو  امروز 6 روزه  شدی. مامان هنوز نتونسته به طور کامل به تو شیر بده .روزی یک وعده شیر خودم رو میخوری.از این بابت ناراحتم.   عسل مامان تو عین ماه میمونی و دو چشم نازت زیباترین صحنهای است وقتی به من نگاه میکنی.     فردا باید بریم دوباره ازت خون بگیرن ببینن زرد شدی یا نه؟ایشالله که مشکلی نباشه و گرنه من  سخترین  لحظات رو تجربه خواهم کردم..   مامان چند از عکسهای ماهت رو میگزارم که خودم عاشقشونم.       ...
21 مهر 1391

عسل مامان

عسل مامان سلام   دیروز 10 روز تو تمام شد و حمام روز 10 رفتیم هم تو هم من .خبر خوب اینه که زردی تو با دارو رفع شد و  نافت هم دیروز افتاد خَدا رو شکر.   فردا بایدبریم تهران هم دکتر برای بخیه هام و هم  شناسنامه تو عسلم رو بگیریم.مامان عاشقته و خدا رو  هزار بار س÷اس که تو نازنین رو به من داد.          امروز رفتم مزار بابایی چقدر دلم میخواست زنده بود و نوه  خوشگلش رو میدید.حسابی بغضم ترکید و اشکام سرازیر شد جای خالیش رو حسابی حس کردم مطمئنم اگه بود از ذوق تو شب ها خوابش نمیبرد   ...
21 مهر 1391

وجود من

سلام وجود من. دختر نازم تو در تاریخ 11 مهر ماه سال 1391 در ساعت 10:10 به دنیا آمدی با وزن 2.860 و قد 48 بدنیا آمدی .خوش امدی نازنین    هنوز من و بابا باورمون نمیشه خدا چنین لطف بزرگی رو کرده و تو رو به ما داده. همه عاشقانه دوست دارن و من فقط ستایش خدا رو میکنم که منن شرمنده لطف و بزرگیش کرده.الان ساعت 1 نصف شبه اما دلم نیومد برات ننویسم از نظر من و بابا تو زیباترین و بهترین دختر دنیایی عسلکم. ...
15 مهر 1391