دختر بی همتای من

سلام دختر نازم

 

 دختر ناز من

 

 

 

 

 

سلام دختر نازم . بالاخره مامانی به یکی از آرزوهاش رسید و برای تو

فرشتهکوچولو یک وبلاگ درست کرد .(البته بابایی هم توی اینکار خیلی

کمکش کرد.)بغل


سه سالگی

عزیز مامان سلام. خیلی وقت برات ننوشتم.بعضی موقعه ها دچار عذاب وجدان میشم که نکنه حاشیه ها سبب شده باشه من برات کم گزاشته باشم اما وقتی به رفتن برای روز پدر و کودک و کلاس خلاقیت و ...میافتم کمی آروم میکیرم که حتی تو این شرایط بد امسال برای تو کم نزاشتم و تا حدی که در توانم بود درسته کمتر از سالهای پیش اما زمان و انرزی گزاشتم. گل مامان تو دیگه واقعا بزرگ شدی دیگه مهد کودک میری وبسیار زیبا و سخن ور حرف میزنی طوری که بعضی موقعه ها همه رو به تعجب وامیداری به قول مربی مهدت خیلی فهیم و باهوشی. نازنین مامان ما عروسی عمو محسن رو هم پشت سر گزاشتیم.تولد شما هم که 5 روز پیش بود متاسفانه برعکس هر سال امسال تولدی در کار نبود من رو ببخش...
16 مهر 1394

تولد بنیتا

مامانی الان دیدم که هیچ مطلبی برای تولد دو سالگیت ننوشتم. خوب جونم برات بگه که مامان برات سنگ تموم گزاشت وبا مساعدت بابا یک تولد باب اسفنجی حسابی برات گرفت. شما هم که تو لباس باب اسفنجیت ماه شده بودی.خیلی به همه خصوصا بنیتای من خوش گزشت.تمام روز ذوق بادکنک و کیک خاموش کردن رو داشتی و تمام لحظات بهترین رفتار رو داشتی.آفرین به دختر عاقل و باهوشم. راستی امسالم دوباره تولد گروهی با بچه های گروه رو داشتیم.خوب بود به شما که خیلی خوش گزشت. یک عکستم که کرج قبل عروسی عمه مریم گرفتیم ومن دوستش دارم خوب دیگه مامان تلافی این همه تاخییرم درامد.همیشه سلامت باشی گلم.من دیگه برم بخوابم.  ...
5 بهمن 1393

دختر سه سال و چهار ماهه من

سلام مامانی قند مامان تو دیگه حسابی عسل شدی.زبون شیرینت و طرز رفتار قشنگت همه رو به وجد میاره. وقتی در اوج خستگی از من و بابا کاری رو درخواست میکنی و ما رد میکنیم با ناز و احترام تمام وقتی میگی: مامان جون لطفا    یا بابا جون لطفا دیگه مامان و بابا خستگی رو به کل فراموش میکنن. دو روز قبل برای بابا تولد سورپرایزی گرفتیم و شما برای بابا سنگ تموم گزاشتی(هم مامان رو اذیت نکردی که به کاراش برسه هم حسابی برای بابا رقصیدی و تولدش رو گرم کردی. تازه اون روز وقتی از خموم در آمدی برای اولین بار به مامانی گفتی موهام رو سشوار کنید لطفا. خیلی دوست دارم خوشگلم.دیگه حسابی حرف میزنی.   کلی کارت رو بلدی ...
5 بهمن 1393

بنیتای من

مامان عسلی کلی مطلب برات نوشتم که کام÷وتر هنگ کرده و سیو نشد   مامان فقط بگم کلی شیطون شدی و دوست داشتنی دوست دارم. ...
22 آبان 1392

عسل یک ساله من

سلام مامان جون. دختر گلم یک سال رو با هم س÷ری کردیم.مامانیبرات یک تولد حسابی گرفت که یادمان گزر این یک سال رو جشن بگیره. دوست دارم نفس مامان.   عسل مامان چند تا از عکس های تولد رو برات میزارم.مامان شب ها که میخوابیدی چند ساعت اضافه تر بیدار میموند تا تزیینات تولد تو رو درست کنه.       این هم غذا و دسر های تولدت.دست مامانی و عمو محسن خاله زهره  درد نکنه.حسابی کمک کردن.         نفس مامان همیشه سرحال و سرزنده باسی.بوسسسسسسسسس. تولدت مبارک عشق مامان.                ...
10 آبان 1392

نفسسسسسس

سلام عسل مامان . قند مامان ٢ روز دیگه ١٣ ماهه میشی باورم نمیشه یک عسلی شدی.بههمه میگی ماما و بعد با زبون خودت براشون حرف میزنی و منظورت رو میرسونی.امروز بعد از مدتها رفتیم بیرون.ذوق زده شده بودی از خوشی جیغ میزدی و با زبون خودت ابراز احساسات میکردی. الان دیگه با هر کی که هم صحبت میشم تو هم داخل بحث میشی و صداتم میبری بالا که من حرفم رو قطع کنم و به تو توجه کنم. عاشقتم نفس.   امروز رفتیم با مامانی رفتیم مغازه ÷روتینی بدو رفتی ÷شت دخل آقاهه نمیدونستم چه طوری بیارمت بیرون حاضر به بیرون امدن نبودی اخر سر یک چی÷س مز مز بر داشتم تکون دادم تا مثل ÷ی شی خوشگل ها آمدی ÷یشم.    گربه خو...
10 آبان 1392

مقدمات تولد

سلام گل دخترم. بالاخره مامان فزصتی ÷یدا کرد برات بنویسه. گل دخترم ١ سالگیت مبارک.کلی بزرگ شدی ٤ تا دندون دراوردی.١٠ قدم راه میری.میرقصی. سرت رو تکون میدی سلام میدی.بابای میکنی. حسابیم وروجک شدی.الان دقیقا ١سال و ٥ روزت هست.به خاطر عمو مجید که دبی رفته بود تولدت عوض ١١ ٢٥فردای عید قربانوسعیم رو میکنم که بهترین تولد رو برات بگیرم.مامان کلی کاغذ رنگی گرفته که کلی برات تزئینات درست کنه.دوست دارم. بوس.
18 مهر 1392

عسل خانم

عسل مامان تو دیگه قند قند شدی .الان 11 ماه و 6 روزت هست. دیگه قشنگ مفهوم بازی رو متوجه میشی یک خندههای نازی میکنی که همه عاشقشن.تازه تازگیها میرقصی . با کوچکترین صدای آهنگی دستات رو میبری بالا و خیلی ناز میرقصی حسابی چهار دست و ÷ا میری آما هنوز فقط با کمک واکر راه میری. مثل گربه ملوس و بازیگوش و زیرکی. مامان تازه 2 تا دندون خوشگلم درآوردی.مامان هم سعی کرد برات یک آش دندونی ویزه  فراهم کنه.کلی درست کردن سینی و بریدن عکس وچسبوندنش وقت گرفت.خونه رو هم برات تزیین کردم که حسابی برات به یاد ماندنی بشه.عاشق خودت و آن دندونای خوشگلتم. هورا دندون...
18 شهريور 1392

عسلی

عسل مامان امروز 15 مرداد ماه 1392 است .خیلی وقته برات ننوشتم آخه مامانی تو دیگهحسابی وروجک شدی و نمیذاری وقت آزاد برای مامان بمونه.حسابی خوردنی شدی همه عاشقتن مامان ایران بهت میگه "ویتامین من".     مامانی هم که اگه یک روز تو رو نبینه مدام زنگ میزنه.خوشگل مامان چند روزی میشه 10 ماهت تموم شده.دیگه چهار دست و ÷ا راه میری - دست میزنی - به کمک وسایل وامیستی - خنده های ناز میکنی- خودت رو خیلی ناز لوس میکنی چشاتو ریز میکنی بینیت رو میدی بالاوبعد میخندی کلی بانمک میشی. مامان عاشقته.راستی یک هفته است دو تا دندون خوشگلت نیش زده. خلاصه عسل میمیرم برات. ...
15 مرداد 1392