دختر بی همتای من

دختر سه سال و چهار ماهه من

1393/11/5 1:43
نویسنده : مامان مرضیه
408 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی

قند مامان تو دیگه حسابی عسل شدی.زبون شیرینت و طرز رفتار قشنگت همه رو به وجد میاره.

وقتی در اوج خستگی از من و بابا کاری رو درخواست میکنی و ما رد میکنیم با ناز و احترام تمام وقتی میگی: مامان جون لطفا    یا بابا جون لطفا دیگه مامان و بابا خستگی رو به کل فراموش میکنن.

دو روز قبل برای بابا تولد سورپرایزی گرفتیم و شما برای بابا سنگ تموم گزاشتی(هم مامان رو اذیت نکردی که به کاراش برسه هم حسابی برای بابا رقصیدی و تولدش رو گرم کردی.محبت

تازه اون روز وقتی از خموم در آمدی برای اولین بار به مامانی گفتی موهام رو سشوار کنید لطفا.بوس

خیلی دوست دارم خوشگلم.دیگه حسابی حرف میزنی.   کلی کارت رو بلدی بخونی مثل پیشانی دست مامان بابا گوش ..........

خودت غذا میخوری جورابات رو میپوشی و......

راستی عاشق خرسی جونت هستی صبح چشمهات رو با اون باز میکنی و شبم با اون میخوابی.

دوستتتتتتتتت دارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)